تا بحال کلمه ی نقدینگی به گوشتون خورده؟
میدونید گردش نقدینگی یعنی چی؟
گردش وجوه نقد تو کسب و کار شما مثل اکسیژن و خون برای مغز میمونه. وقتی اختلالی درونش پیش بیاد، حیات کسب و کار شما به خطر میافته و اینجاست که سر و کله ی بحران پیدا میشه.
وظیفه ی شما به عنوان یه تاجر یا کارفرما اینه که از توانایی و هوشتون برای مقابله با این اختلالات استفاده کنید.
این خودش میتونه یه امتحان واقعی باشه که مشخص کنه شما توانایی موفق شدن دارید یا نه!
وقتی شرایط اورژانسی شد باید اول از همه آرامشتونو حفظ کنید و کنترل رو به دست بگیرید. شروع کنید به ارتباط گرفتن با افراد کلیدی داخل و خارج از حیطه ی کاریتون.
حالا باهم چند مورد از دلایل کاهش نقدینگی رو بررسی کنیم.
شاید مشتری شما نتونه پولش رو بپردازه یا شما نتونید مطالبات خودتون رو از بدهکار پس بگیرید. اینجا دارایی شما کاهش پیدا نمیکنه! فقط از میزان نقدینگی شما کاسته میشه.
گاهی اوقات یک وام بانکی پیش بینی شده یا سرمایهگذاری به هر دلیلی سر موعد به دستتون نمیرسه. که در این شرایط شما به امید پولی که قرار بوده به دستتون برسه، تمام نقدینگیتون رو خرج میکنید!
بریم سراغ شانس یا نه ؟
وقتی بحران به وجود اومد اولین اقدام اینه که بشینیم و وضعیت خودمون رو دقیق بررسی کنیم.
مثلا ببینیم تا سی روز آینده چقدر پول به دستمون میرسه.
نباید هیچ چیزی رو به دست بخت و اقبال بسپاریم!!!
نباید به فرضیات تکیه کنیم. یادمون بمونه امید یک استراتژی نیست و نباید شانس رو سر لوحه ی کارمون قرار بدیم.
تمام هزینه های اضافی رو باید حذف کنید به غیر از اونهایی که درها رو براتون باز نگه میدارن مثل پرداخت کرایه، خدمات رفاهی و مالیات!
باید یاد بگیرید از انجام هر کار کوچیکی که منجر به بدست آوردن پول نقد میشه دریغ نکنید.
خلاق باشید!
همه چیز رو به طور موقت به پول نقد تبدیل کنید و غرورتون رو زیر پا بذارید و آمادهی قرض گرفتن از کسایی بشید که پول دارن تا نقدینگی شما به گردش بیفته.
خوندن داستان نجات شرکت فدکس خالی از لطف نیست.
چندسال پیش، فرد اسمیت موسس شرکت فدکس به پایان نقدینگی خودش رسید. چند سال بود که مدام در تقلا بود اما عاقبت به در بسته خورد. حتی نمیتونست حقوق کارمنداشو بپردازه.
اطرافیانش میگفتند، به اندازهی کافی تلاش مرده و الان باید تسلیم بشه!
اما اسمیت آخرین پول نقد شرکت رو برداشت و یک هواپیمای به سوی لاس و گاس رزرو کرد.
وقتی به مقصد رسید تو یک بازی شرکت کرد و در کمتر از 24 ساعت مقداری پول برنده شد که میتونست با اون پول حقوق کارکناش رو بده و تا یک ماه شرکت رو سرپا نگه داره.
خیلی راحت پولش رو برداشت و با پرواز بعدی به شهرش برگشت.
این داستان بهمون یاد میده که نباید برای حل مشکلات مالی خودمون این پا و اون پا کنیم.
هرگز تسلیم نشید، هرگز، هرگز، هرگز……