امروز داستانی را برایتان بازگو میکنیم که چگونه با راهکار های ساده میتوان به موفقیت های مالی رسید.
شانسی که نوجوان ایدهپرداز داشت، این بود که مادرش نخستین دست سازه او را با خود به محل کارش میبرد. همکاران هم با دیدن دستبند علاقه خود را برای خرید نمونههای دیگر اعلام کردند. همین موضوع باعث شد که در مدت کوتاهی 20 سفارش تولید دستبند با همان فرم و شکل برای خودش بگیرد. این اتفاق او را مصمم کرد که کارش را ادامه بدهد. او میگوید : «هیچ وقت فکرنمی کردم بعد از درست کردن دستبند برای خودم، مادر و فامیل، کسی بخواهد دستبندهای من را بخرد. تا آن زمان درآمدی نداشتم، اما مادرم دستبندی را که ساخته بودم به همکارانش نشان داد و آنها هم سفارش دادند تا برایشان بسازم. هرمحصول سفارش شده را 4 هزار تومان فروختم. مزه درآمدی که از این راه به دست آوردم هنوز هم زیرزبانم هست.»
داستان محصول تولیدی ما خیلی زودتر از آنچه که فکرش را میکردیم، دهان به دهان پیچید و دیگر نمیشد به تقاضای محصول به راحتی پاسخ داد. بنابراین با کمک مادر و پدرم میزی تهیه و کارگاه خانگی را برای ساختن دستبند فعال کردیم. فکرکردم برای اینکه دستبندهای بهتری بسازم باید براساس نیاز و سلیقه مردم عمل کنم. بنابراین با استفاده از اینترنت، آخرین طرحها و مدلهای دستبند بازار را بررسی کردم. چون در هنرستان رشته معماری میخواندم، توانستم دستبند جدیدی طراحی کنم که نمونه آن در بازار نبود. با این کار مشتریهایم زیاد و زیادتر شدند. دیگر فرصت نداشتم به تنهایی در کارگاه کوچک، آن هم در خانه کار کنم و به این فکر افتادم که محل کارم را وسیع کنم.
داستان موفقیت این جوان تازه کار را خواندید؟ دیدید که رسیدن به موفقیت های مالی انقدر ها هم که فکر میکنید سخت نیست!
گاهی موفقیت در چند قدمی ماست……