جرات مخالفت داشته باشید! (قسمت دوم) . در نظر سنجی مدیران اروپایی و آمریکایی، دست کم ۸۵ درصد آنها اذعان داشتند که مسائل و مشکلاتی در محیط کار داشتند که از ابراز آن میترسیدند. ترس از مشاجره ای که باعث تحریک شود، ترس از درگیر شدن در جروبحثهایی که نمیدانستند چطور حل و فصلش کنند، و احساس میکردند که آنرا می بازند. ۸۵ درصد، براستی رقم بالایی است.
معنی اش این است که نهادها غالبا نمیتوانند کاری که آلیس و جورج خیلی پیروزمندانه انجام دادند را انجام دهند. نمی توانند هماهنگ و همصدا فکر کنند. و این بدان معنی است که افرادی مثل اکثر ما٬ که نهادی را اداره کرده ایم، و خیلی از خودمون مایه گذاشتیم تا سعی در یافتن بهترین افراد بکنیم، اکثرا در استفاده بهینه از آن افراد شکست خوردیم.
پس چطور مهارت های لازم را گسترش دهیم؟ چون اینکار، مهارت و تمرین نیز لازم دارد. اگه قصد ترس از بحث و بگو مگو را نداریم، می بایست به آن بصورت یه راه برای اندیشیدن نگاه کنیم، و سپس باید در آنکار به راستی تبحر پیدا کنیم.
Margaret Heffernan در تد می گوید: اخیرا با مدیری بنام «جو» همکاری کردم٬ و جو برای یه شرکت پزشکی کار می کرد. جو دربارۀ وسیلهای که روی آن کار می کرد، بسیار نگران بود. فکر میکرد خیلی پیچیده است، و فکر می کرد پیچیدگی آن باعث ایجاد فضایی برای خطا بشه که مردم را واقعا در معرض خطر قرار بده.
می ترسید به بیمارانی که قصد کمک به اونها رو دارد، آسیبی وارد کند. اما وقتی به دور و بر شرکتش نگاهی انداخت، اصلا هیچ کس بنظر نگران نمیآمد. بنابراین، واقعا دلش نمیخواست چیزی بگه. تازه، ممکن بود اونا چیزی بدونند که او نمیدونست. شاید احمق بنظر می رسید. اما بازم در اون مورد نگران بود، و اونقدر نگران بود که به جایی رسید که فکر کرد تنها کاری که می تونه بکنه اینه که کاری رو که عاشقش بود، رها کنه.
در نهایت، جو و من راهی براش پیدا کردیم تا نگرانی اش را ابراز کنه. و چیزی که اونموقع اتفاق افتاد، چیزی بود که تقریبا همیشه در چنین مواردی رخ می دهد. معلوم شد که همه، دقیقا سوالات و شبهه های مشابهی داشتند. پس حالا جو دوستانی داشت. میتونستند با هم فکر کنند. و البته، کشمکش و جرو بحث و اختلاف نظر زیادی وجود داشت ولی باعث شد همه کسانیکه دور میز نشسته بودند، خلاق باشن، مسئله را حل کرده، و دستگاه را تغییر بدن.
جو کسی بود که خیلی ها ممکنه به اون بچشم زیرآبزن نگاه کنند، جز اینکه او بر عکس تمام زیرآبزنها، اصلا غُد و خودرای نبود. جز اینکه او بر عکس تمام زیرآبزنها، اصلا غُد و خودرای نبود. او خود را با تمام وجود وقف کمپانی و اهداف بالای خدماتی آن کرده بود. اما خیلی از کشمکش ترسیده بود٬ تا جائیکه سرانجام ترسش از سکوت بیشتر از ترسش از کشمکش شد. و وقتی جرأت سخنگفتن پیدا کرد، بیشتر از آنچه تصور می کرد به درون خود و انعطاف پذیری سیستم پی برد. بیشتر از آنچه تصور می کرد به درون خود و انعطاف پذیری سیستم پی برد. و همکارانش او را خودرای نمیدانند. او را یک راهبر میدانند.
خُب چطور چنین گفتگوهایی را راحتتر و متداولتر داشته باشیم؟ دانشگاه دلفت، دانشجویان پزشکیاش را ملزم کرده دانشگاه دلفت، دانشجویان پزشکیاش را ملزم کرده تا پنج بیانیه در آمادگی خود برای دفاعیه ارائه دهند. زیاد مهم نیست که بیانیهها در چه موضوعی است، آنچه مهمه اینه که داوطلبان آماده حضوری محکم در برابر صاحب نظران هستند. فکر کنم سیستم فوق العادهای است، اما فکر کنم با محدودکردنش به داوطلبان دانشجوی دکترا، تعداد خیلی کمی را دربرگرفته، و این مقطع برای اینکار خیلی دیره. معتقدم لازمه این مهارتها را به کودکان و بزرگسالان و در همه مقاطع رشدشون آموزش دهیم، اگر علاقهمند به داشتن نهادهای معقول و جامعهای اندیشمند هستیم.
حقیقت اینه که اکثر فجایع عظیمی که شاهد آنها بودهایم بندرت ناشی از اطلاعات سری یا پنهانی بوده اند. آنها ناشی از اطلاعاتی بودند که آزادانه در دسترس و اون بیرون وجود داشته، اما ما آگاهانه چشمانمان را بروی آنها بستیم، چون از پسِ کشمکشهایی که در پی آنهاست بر نمیآییم، نمیخواهیم که برآییم، ولی وقتی جرأت میکنیم که سکوت را بشکنیم، یا وقتی جرأت میکنیم که ببینیم، و کشمکش ایجاد میکنیم، توانایی بهترین تعمق را برای خود و اطرافیانمان فراهم میکنیم.
اطلاعات عمومی عالیست، ارتباطات عمومی ضروریست. اما حقیقت باعث رهایی ما نمیشود، مگر اینکه مهارتها و عادت و استعداد و شهامت اخلاقی را برای کاربرد آن، پرورش دهیم. صراحت، پایان راه نیست. آغاز راه است.